زالو درمانی ازهزاران سال قدمت دارد و در مورد مکانیزم اثر زالودرمانی بر بدن نمی توان شکی داشت .فقط باید قابلیت آزمون و تکرارش مسجل شود و دنبال مکانیزم اثر زالودرمانی بگردید.
در روش علمی بررسی مکانیزم اثر زالودرمانی ، اولین قدم بی طرفی است که متأسفانه تاکنون نه طرفداران طب سنتی و نه مخالفین این اصل را رعایت نکرده اند.
تاریخ علم بخصوص رنسانس حاکی ازاین است که هر جا بی طرفی حاکم بوده، پیشرفت علمی و فنی هم وجود داشته، آن هم سریع، و هر جا که اصل بی طرفی زیر پا نهاده شده، تحجر و عقب گرد مهم ترین دستاورد بشر بوده است.
قدم دوم، ساختن فرضیه ها و ارائه تئوری هایی برای توجیه و تفسیر یک پدیده است. شاید قدم بعدی آزمایش و پیگیری برای تأیید یا رد فرضیه باشد.
حجم نمونه معروف ترین تحقیقات مثل اثر سیگار بر سرطان حنجره، شاید به یک میلیون نفر نرسد، ولی حجم نمونه مکانیزم اثر زالودرمانی در طول تاریخ، قطعا میلیاردی خواهد بود.
مرسوم مجامع علمی این است تحقیقی را که بدون Proposal و نظارت آنان نباشد، زیاد به رسمیت نمی شناسند. به دو صورت اصلی می توان روی مکانیزم اثر زالودرمانی تحقیق کرد:
1)این که زالو چه اثری روی چه بیماری یا روی سلامتی جامعه دارد، که این کار با مطالعات Case control , Case series ,Case report و … مقدور است. این گونه مطالعات، زیاد هزینه بر نیستند و پیچیدگی زیادی ندارند.
2) این که بر روی مکانیزم اثر زالودرمانی تمرکز کنید، یعنی اگر زالو اثری روی بیماری و سلامتی ندارد چرا و چگونه، و اگر دارد، چرا و چگونه. شاید پله اول این تحقیق نیز همان پله اول بی طرفی باشد.
تئوری سازی نیاز به دانش بالایی ندارد، اما آزمون این تئوری ها و فرضیات، کاری بسیار تخصصی و شاید تنها راه رهایی از تمام چالش ها باشد.
اولین کاری که زالو انجام می دهد، ایجاد خلا نسبی بر روی موضعی است که استقرار یافته، پس اگر به سراغ تحقیقات انجام شده بر روی اثر خلأ بر فیزیولوژی انسان بروید، مطمئنا به فرضيات جالبی دست می یابید.
به طور طبیعی، بر سطح بدن انسان از بدو تولد تا پایان عمر فشاری حدود یک کیلوگرم بر سانتی متر مربع از طرف جو کره زمین وارد می شود و تمام سلول های بدن به این فشارعادت دارند.
با افزایش یا کاهش این فشار، به طور موضعی یا کلی، یقینا اثرات خاصی روی فیزیولوژی بدن انسان حاصل می شود؛ مثلا وقتی به ارتفاعات می روید با کاهش فشار اکسیژن در ریه ها و هموگلوبین، ابتدا تنفس مشکل می شود و پس از مدتی هورمون Erythropoietin آزاد شده و خون سازی افزایش می یابد، این افت فشار اکسیژن برای بدن جبران می شود، بنابراین دور از انتظار نیست که اگر فشار هوا را در موضعی که مثلا سلول های Tumoral دارد کاهش دهید.
انتقال اکسیژن از خون به بافت بینابینی و درنهایت سلول های تومورال تغییر می کند و طبق شکل، با کاهش فشار هوای داخل محفظه، هم شریان و ورید و هم سیستم لنفاوی و محیط بین سلولی بافت ها دچار افت فشار می شوند، اما از آنجا که رگها میزان انعطاف =Elasticity متفاوتی با بافت بینابینی دارند، این اختلاف فشار، میزان انتشار اکسیژن، دی اکسید کربن و سایر گازها از داخل رگ به بافت بینابینی و برعکس را تغییر می دهد و از طرف دیگر میزان حلالیت گازها در مایعات با افت فشار کمتر و میزان حلالیت جامدات مثل قندها و نمکها با افت فشار افزایش می یابد.
خلاصه این که همین خلا نسبی به دلیل ایجاد تفاوت در انتشار و حلالیت، باعث معکوس شدن بسیاری از امور متابولیک سلول ها می شود.
به عنوان نمونه، سلول های Tumoral معمولا حساس تر از سلول های طبیعی هستند، بنابراین آسیب و آزار سلولی در مورد این سلول ها بیشتر از سلول های طبیعی است.
تئوری دیگری که در مورد خلأ وجود دارد، به سلولهای بنیادی Stem cell مربوط می شود، این ها سلول های تمایز نیافته ای اند که بالقوه توانایی تبدیل شدن به هر سلول دیگری را دارند، مثلا در مغز استخوان این سلولها می توانند به گلبول های سفید، گلبولهای قرمز، پلاکت، لنفوسیت، … و هر سلول دیگری تبدیل شوند.
تا وقتی این سلولها تمایز نیافته و شخصیت خاصی پیدا نکرده اند، این قابلیت برای آنها محفوظ است که به هر سلولی تبدیل شوند، ولی پس از تمایز، برگشتن به مسیر قبلی بسیار مشکل است.
سلولی که به عصب تبدیل گردد، دیگر به سادگی نمی تواند مثلا به گلبول قرمز تبدیل شود. در صنعت شبیه سازی، از سلول بنیادی هر موجود پر سلولی می توان مجددا موجودی مثل همان موجود اولیه ساخت، به عنوان نمونه از سلول پستان یک گوسفند می توان گوسفندی شبیه گوسفند اول ساخت.
جایگاه طبیعی این سلولها، نکته جالبی را به ما می آموزد و آن این که این سلولها به طور طبیعی در همه جای بدن پراکنده اند، اما تعداد و تراکم آنها در جاهایی مثل مغز استخوان، صفاق، پرده اطراف ریه و اساسا خود ریه، پرده اطراف قلب، پرده پوشاننده داخل حفرات قلب و … بیشتر است.
اگر به دقت این مکانها را مرور کنید، می بینید که فشارهوا در این محیط ها به صورت دوره ای کاهش و افزایش می یابد، یعنی در زمانهایی خلا نسبی، و در زمانهایی فشارهوای معمولی در این محیط ها برقرار است، لذا متوسط فشار این محیط ها کمتراز فشار جو است.
در مغز استخوان، این خلأنسبی مداوم تر و تعداد سلولهای بنیادی هم در این مکان بیشتر است. با این مقدمه، فرضیه ای که فورا در ذهن نقش می بندد، این است که هرجا خلا نسبی در بدن وجود دارد، تعداد و تراکم سلولهای بنیادی بیشتر از سایرمکان های بدن است.
بررسی این مطلب که خلأ نسبی باعث تولید سلولهای بنیادی می شود یا سلولهای بنیادی را به آن قسمت می کشد؛ یا مسیر تمایز سلولی را معکوس می کند؟ و باید با تحقیق محققین مشخص شود. اما فرضیه فوق هرجا خلأنسبی در بدن ایجاد شود؛ تعداد و تراکم سلولهای بنیادی در واحد حجم افزایش می یابد.
فرضیه ای قوی است، بنابراین اثبات یا رد خود آن مشکل به نظر نمی رسد، حتی اگر آن را في البداهه بپذیرید، شاید کاری غیر علمی نکرده باشید، زیرا مبنای این فرضیه Base علمی، این که سلول های بنیادی در اثر تكثيرproliferation زیاد می شوند یا از طریق عروق در آنجا تمرکز می یابند و نیاز به بررسی تخصصی با روش تحقیق ویژه دارند.
در هر صورت اگر این فرضیه را بپذیرید، در نقص عضوها، مشکلات ارثی و ژنتیک مثل، Dawn Syndrome ,Turner syndrome, آسیب های فیزیکی، بد شکلی اعضای بدن، فقدان مجرا یا حفره بدنی مثل مقعد، مجرای خروج صفرا در کبد Atrsia، فقط ایجاد خلا حتی بدون خونگیری هم می تواند نور امیدی برای درمان قطعی بیماری های مزبور فراهم نماید.
تئوری دیگری که قابلیت توجيه اثر زالو را به خوبی بیان می دارد، این است که سیستم گردش خون انسان بیشتر به یک مجموعه از ظروف آوندهای مرتبط قابل انعطاف شبیه است.
یعنی تمامیت Overall خون، تقریبا هیچوقت از قلب و رگ ها خارج نمی شود، بنابراین در هرجایی از سطح بدن که خلا ایجاد کنید، خط حاصل برروی مویرگها و عروق لنفاوی اثر گشاد کننده دارد، و چون رگ ها مانند ظروف مرتبط قابل انعطاف عمل می کنند.
ضمن این که انعطاف Elasticity قطر،جهت جریان، فشار داخلی و خارجی انواع رگ سیاهرگ، سرخرگ، مویرگی انشعاب یافته از سرخرگ، مویرگ انشعاب یافته از سیاهرگ و رگ لنفاوی، غلظت و viscosity مایعات جاری در هر نوع رگ و … در زیر محل خلا، تفاوت های قابل توجهی دارند.
جریان خون در تمام عروق تغيير شار flow می دهد و چون این جریان دارای نبض pulse می باشد، هر گونه تغییر شار در تمام عروق منعکس می گردد.
این امر باعث تغییر بسیاری از ثابت های فیزیکی و شیمیایی در مایعات بدن بخصوص خون و لنف و مایع بین بافتی میشود؛ مثلا میزان حلالیت مواد جامد، گازها و حتی جریان های گردابی Turbulent که بصورت موضعی در بعضی ازعروق ایجاد می شوند، می توانند باعث کنده شدن بسیاری از رسوب ها از جدار داخلی و خارجی عروق Demargination شوند.
بخصوص اگر این عمل بادکش در سطح وسیعی خصوصأ در آن واحد که تعداد زالوها زیاد باشند، گردند. گیرنده های کششی، فشاری، شیمیایی و … که در سراسر عروق، اعصاب، عضلات، مغز و pons, carotid body قرار دارند، نیز در این هنگام احتمالا تنظیم جدیدی را برای بدن طراحی می کنند.
آرامشی که خیلی زود بعد از زالو اندازی حتی گاهی قبل از رها کردن زالوها در تمام بدن احساس می شود را به ترشح مورفین داخلی Endorphine نسبت می دهند که احتمالا می توان آن را در پاسخ به همین وقایع دانست.
میدانید که بیشترین عناصر خونی مثل گلبولهای سفید، قرمز، پلاکتها و … در شرایط معمولی در جدار داخلی رگها حاشیه نشین Marginated هستند و وقتی مثلا در اثر التهاب یا خونریزی در قسمتی از بدن عوامل شیمیایی Chemotactic factors آزاد شوند، گروهی از آنها در جریان خون رها می شوند، و چون بسیاری از آنها در چرخه های حیاتی، ایمنی، متابولیسم و … نقش های مهمی دارند، گردش مجدد آنها Reciroulationمانند مانور نظامی است که در زمان صلح تمام نیروها را برای زمان جنگ احتمالی تمرین میدهد.
لنفوسیت هایی که این قدر در پاسخهای ایمنی موثراند و معمولا روی جدار داخلی عروق رسوب کرده اند، اگر هرچند گاه به صورت جمعی رها شوند، هم جریان stream، خون بهتر می شود و هم این سربازها یک مانور را تجربه می کنند.
این امر از رسوب، رکود، غفلت Toleranceو … آنها جلوگیری می کند و آنها را برای مقابله، ورزیده می سازد. مشکلاتی مثل رسوب،Ateroesclerosis ,Ateroma با زالو اندازی تعدیل می شوند.
تئوری دیگر: فشار داخل رگ ورودی در محلی که خلأنسبی ایجاد نشده (P1)، فشار داخل رگ خروجی در محلی که خلأ نسبی ایجاد نشده (P2)، فشار داخل رگ در محلی که خلأنسبی ایجاد شده (PE1)، فشار بیرون رگ در محلی که خلأنسبی ایجاد شده (PE2)، فشار بیرون رگ ورودی در محلی که خلأ نسبی ایجاد نشده (Pe2)، فشار بیرون رگ خروجی در محلی که خلا نسبی ایجاد نشده (Pee2).
در شرایطی که رگ و خون داخل آن به تعادل برسند، رگ، دارای قطر ثابتی می شود؛ مثلا قطر رگ در محلی که خلا نسبی ایجاد نشده (R1)، قطر رگ در محلی که خلأ نسبی ایجاد شده (R2) می باشد.
برآیند فشار در قسمتی که خلأ نسبی ایجاد شده به نفع فشار داخل رگ است. این امر باعث افزایش قطر عروق زیر محل خلأنسبی میشود.
چون غشاء رگ ها خاصیت کشسانی دارند، برای افزایش قطر، جدارعروق کش می آیند و این امر طبق قانون ظروف مرتبطه، باعث هدایت تعادل جدید به آوندهای مجاور و در نهایت به تمام عروق حتی رگهای لنفاوی میشود.
وقتی که پس از مدنی خلأنسبی موجود برداشته شود، دوباره تعادل اول برقرار شده و این امر باعث آزاد شدن مقدار زیادی رسوب از جمله عوامل سنگین و چسبنده Freeradicals به داخل رگ و بافت بینایینی به ترتیب از داخل و خارج رگ می گردد.
اعصاب Sympathetic وparasympathetic که اصولا Automaticity بدن را کنترل می کنند، حفظ تعادل اعمال خود کاری مثل ضربان قلب، انقباض عروق، انقباض برونش ها، مردمک چشم ها، غدد اشکی، غدد عرق، حرکات دودی دستگاه گوارش، ترشح غدد مترشحه دستگاه گوارش، میزان حدت و جلای بینایی فیبرهای پاراسمپاتیک عصب سوم جمجمه ای که به چشم می روند، همه اجزای عمل و میل جنسی در هر دو جنس، کنترل اسفنکترها و …، حاصل فعالیت و تعادل این 2 سیستم می باشند.
تعادل لحظه ای این اعمال، حاصل افزایش عملکرد یکی و کاهش عملکرد دیگری است؛ مثلا سرعت و قدرت ضربان قلب با سمپاتیک افزایش و با پاراسمپاتیک کاهش می یابد.
رشته های این ۲ عصب تا اقصی نقاط بدن می روند. وقتی که روی این رشته ها خلأنسبی برقرار می شود، چون آستانه Threshold تحریک این 2عصب با هم متفاوت است اگر یکسان باشد، حياط مختل می گردد، در محدوده ای از خلأ نسبی آستانه تحریک آنها آن قدر به هم نزدیک یا از هم دور می شوند که برآیند عملکرد آنها تقریبا صفر با بسیار زیاد می شود.
این اتفاق باعث می شود که Automaticity بدن از بساط این ۲ مرکز سمپاتیک و پاراسمپاتیک فرار کند به طوری که حتی ممکن است باعث غش Faint گردد، و بخاطرهمین باید زالو درمانی در حالت خوابیده انجام شود.
اگر هم نشسته یا ایستاده انجام شود، باید لحظه به لحظه مراقب فرد بود. این غش را می توان به عمل Reset شدن رایانه تشبیه کرد.
با فشار تکمه Reset همه چیز برای لحظه ای خاموش می شود و بلافاصله اطلاعات باز چینی می شوند و دوباره همه چیز به حال اول بر می گردد، با این تفاوت که گیر برنامه Hang معمولا رفع می شود.
در مورد بدن هم وقتیAutomaticity بدن Reset میشود، اطلاعات زیستی تازه Renewمی گردند. شاید دلیل این که قانع کردن فرد برای بار اول که زالو بیاندازد مشکل تر از دفعات بعد است، همین امر باشد.
حجامت احتمالا با همین مکانیزم باعث افزایش آنزیم Acetylcholineestraseو متعاقبا برمقدارAcetylcholine مؤثر است. با علم به این که Neurotransmiterاصلی سیستم عصبی Acetylcholine است، منطقا اثرات متعدد و وسیعی را از این پی آمد مورد انتظار است.
Acetylcholine گیرنده Muscarinic در تمام سلول های عامل عصب های پس، عقده ای پاراسمپاتیک است و تمام سلول های عامل انتهای اعصاب Cholinergic سیستم سمپاتیک را تحریک می کند؛ نیز گیرنده های Nicotinic در Neuroneهای پیش عقده ای و پس عقده ای سمپاتیک و پاراسمپاتیک وغشای فیبرهای عضلات اسکلتی در Synapseهای عصبی عضلانی را تحریک نماید.
یکی از عوامل تحریک ترشح Epinephrine و Noerpinephrin ازغده فوق کلیه، تحریک از جانب شاخه های سمپاتیک شبکه celias است.
این اتفاق، باعث آزاد شدن Glucose از کبد، تجزیه Glycogen درعضلات و کبد، افزایش قدرت عضلات، افزایش متابولیسم پایه، افزایش کارکردهای مغزی و روانی، افزایش Lipolysis در بافت های چربی، افزایش ترشح Epinephrine,Cortisone وNoerpinephrin درAdrenal تنظيم رفتارها و اعمال جنسی، افزایش سرعت انعقاد خون می شود که با اثرات ضد انعقادی بزاق زالو معادله ای پایا پای تشکیل می دهند.
نکته دیگر این که بدن موجودات زنده اکثرا دارای ذخیره Reserve است؛ مثلا ریه های ما چند برابر نیاز معمول، سطح تبادلی برای گازهای تنفسی دارند، کلیه ها چند برابر نیاز Metabolic و Homeostasis ذخیره دارند، و خون بخصوص گلبول های قرمز و سفیدهم چند برابر نیاز معمول وجود دارند.
این مقادیر اضافی گلبول ها به صورت حاشیه نشین به جدار داخلی رگها Intima چسبیده اند؛ مثلا اگر در سانحه ای خون زیادی از خارج شود، این گلبول های ذخیره از جدار داخلی رگها جدا شده و وارد گردش خون می شوند.
یکی ازعوامل ایجاد این پدیده هورمون Adrenaline است که با تحریک اعصاب سمپاتیک آزاد می گردد، چون این چسبندگی سلول های خونی داخل رگ در دراز مدت باعث توقف Stasis فیزیکی و حتی عملکردی Functional می شود.
به نوعی رکود در چرخه های مختلف درون سلولی و برون سلولی ایجاد می نماید. مثال مشهور و مدلل آن افزایش قدرت انعقاد Coagulability است.
این امر خود خطر انسداد نسبی یا کامل عروقی را افزایش می دهد. با خروج گلبول ها از حالت حاشیه نشینی سیستم بدن از حالت توقف Stasisخارج می شود.
این عمل به همه گلبولها این فرصت را می دهد تا ضمن ذخیره بودن؛ ازتوقف و رکود هم نجات یابند. حالاتی مثل خمیازه، کش و قوس آمدن هنگام خستگی، خارش های موضعی و عمومی و … همگی حاکی از نیاز طبیعی به این عمل خروج از رکود هستند.
یکی از دلایلی که ورزش را امری قابل توصیه بحساب می آورد؛ همین خروج از رکود بخصوص در گردش خون است.
بهم خوردن تنظیم تشکیل لخته فقط خطر لخته شدن نابجا و ناهنگام را افزایش نمی دهد؛ بلکه خطر خونریزی لجام گسیخته را هم افزایش می دهد.
سیستم انعقادی بدن وقتی به طور ایده آل کار می کند که بین سیستم منعقد کننده خون و سیستم حل کننده لخته خون تعادلی بسیار دقیق و مداوم برقرار باشد.
سیستم منعقد کننده خون
Fibrin با رسوب در رگ ها / مویرگ ها و بافت های ملتهب ایجاد سد محکمی کرده که مانع گسترش عفونت میشود و با آسیب بافتی Thromboplastin فعال می شود.
Fibrinogen مولکول بزرگی است که فقط در عروق یافت می شود، ولی در اثر افزایش نفوذ پذیری عروق، وارد فضای بافتی می گردد.
سیستم حل کننده لخته Fibrinolytic
فاکتورهای آزادشده از جدار داخلی عروق آسیب دیده، آنزیمهای Lysosomic بافت های آسیب دیده، Thrombin و فاکتورXII فعال شده طی ۱ الى ۲روز پس از فرآیند ایجاد لخته، موجب فعال شدن Plasmin می شوند که به نوبه خود موجب هضم رشته های Fibrin، فاکتورProthrombin,V و سایرفاکتورهای انعقادی خون گردیده و موجب حل شدن lysis لخته های خون و نهایتا کاهش قابلیت انعقاد خون می گردند.
مکانیزم دیگر تشکیل کمپلس Heparin-Antithrombin III و حذف Thrombin از گردش خون می باشد.
Heparin یک polysaccharide با بارشدید منفی است که به ویژه توسط Basophil mastocyte ها که در بافت همبندی دور مویرگی سراسر بدن وجود دارند. ساخته می گردند.
گلبولهای سفید Basophilic نیز مقادیری Heparin به داخل خون ترشح می کنند. این Schemaها در واقع تعادل های شیمیایی هستند و از قوانین حاکم بر انها تبعیت میکنند.
واضح است که این 2سیستم حداقل از نظر تولید و حل لخته، بر عکس یکدیگر عمل می کنند. اگر سیستم تولید لخته بچربد، بیماری هایی مثل بسته شدن رگها، Infarction در حالت معکوس، بیماری های خونریزی دهنده، مترصد خواهند بود.
دقت و ظرافت برای برقراری سلامتی و حفظ حیات، نیاز به نوعی Calibration دوره ای برای هر سیستم را منطقی جلوه می دهد.
وقتی خون غلیظ و در واقع مستعدترین خون برای لخته شدن خارج گردد، تعادل سیستم تشکیل لخته را به سوی تولید عوامل از جمله Fibrin سوق می دهد.
این کار با مصرف مولکولهای پیش ساز Fibrin، در واقع مازاد این مولکول ها را از دسترس خارج می سازد.
برعکس آنرا می توان برای سیستم Plasmin بیان داشت. اگر غذا خوردن زالو را به غذا خوردن انسان تشبیه کنید، وقتی غذای غلیظ و خشکی مثل بیسکوویت خورده می شود، بزاق بیشتری ترشح می گردد تا وقتی که غذای روانی مثل سوپ.
در مورد زالو هم اگر خون رقیق باشد؛ زالو بزاق زیادی تولید و تزریق نمی کند، ولی اگر خون غلیظ باشد، بزاق بیشتری ترشح و تزریق می گردد تا خون روان تر شود که بتواند راحت تر آن را به معده بفرستد.
زالو عملی شبیه نشخوار هم انجام میدهد. ابتدا خون کامل را می نوشد و قسمت غلیظ آن را که احتمالا برایش لذيذتر است، نگه می دارد و بقیه را که روان تر است، پس از مخلوط کردن با بزاقش دوباره به جریان خون میزبان برمی گرداند.
پس مکانیزم اثر زالودرمانی اولا در بیماریهایی چون: D.V.T=Deep venous thrombosis واختلالاتی که باعث افزایش انعقاد پذیری خون می شوند، با مصرف فاکتورهای انعقادی، مسیر مربوطه را کمی مهار می کند که با پیشگیری از تشکیل لخته درعروق مغز، قلب، کلیه و … از بحران های حیاتی پیشگیری می کند.
هر مولکول یا سلول، نیمه عمری در بدن دارد و به تدریج نیز دچار پدیده کهنگی، پیری = Aging می شوند. فاکتورهای انعقادی و پلاکت ها و … نیز ازاین قانون تبعیت می کنند.
وقتی ازاین فاکتورها و سلولها مصرف شوند، Feedback های حاکم بر بدن به سمت تولید و تازه شدن Refresh حرکت می کنند، حتی فاکتورهای انعقادی مصنوعی Synthetic و تمام داروها، مواد غذایی، شیمیایی، صنعتی و …، همگی تاریخ مصرف بهینه Expiredate دارند که روی بسته بندی آنها درج می شود.
در بدن انسان هم وقتی اختلال انعقادی coagulopathy ایجاد می شود که کار کرد کمی و کیفی عوامل انعقادی دچاراشکال شوند، بنابراین زالو با مصرف این فاکتورها به صورت کنترل شده، باعث تازه شدن مجموعه و کارکرد بهتر آنها برای انعقاد و لخته سازی به موقع و بهینه می شود.
می دانید که تعادل آبشار انعقادی، امری بسیار حیاتی برای بدن است. اگر به مکانیزم فوق به چشم خریدار نگاه کنید، می بینید که قابل انطباق با اکثر ارگان های بدن می باشد.
به عبارت دیگر، هر سیستم چه بیولوژیک و چه غیر زنده، نیاز به نوسازی Renewation و قابلیت تجدید Renewability دارد.
این پدیده در تمام جهان هستی همراه با حرکت، نابودی و تشکیل مجدد بچشم می خورد. مثلا کهکشانی نابود و کهکشانی دیگر تشكيل می شود.
سلولی تخریب و سلولی دیگر ساخته می شود. لذا برای سلامتی بدن به نفل می رسد که به حرکت در آوردن سیستم های راکد و سپس از رده خارج کردن اجزای کهنه و فرتوت ، امری منطقی و لازم باشد! دلیل مشهود آن هم این است که بدن و کل طبیعت زنده و حتی غیر زنده به طور خودکار چنین می کنند.
عمل تخلیه در بدن به طور طبیعی در همه اندام ها و اجزا صورت می گیرد و اساسا برای Homeostasis تداوم ثبوت نسبی وضعیت داخلی بدن مثل دمای بدن با اسیدیته خون و … جانوران تکامل یافته تحت شرایط محیلی متغیره شرط لازم است.
درمان های تخلیهانی مثل فصد Phlelootomy کشیدن مایع شکم Palaoentesis و … به صورت مصنوعی به این هدف چشم دوخته اند.
وقتی فواید ورزش را بر می شمارند، بوضوح به این روند تخلیه و تحرک اشاره می کنند. یعنی حتی انرژی بدن هم نباید راکد و تجمع یافته باقی بماند.
خروج خون به هر شکلی برگ تأیید دیگری برای مکانیزم اثر زالودرمانی است و آن را در ردیف سایر اقدامات درمانی مثل Phlebotomy قرار می دهد.
پیش فرض دیگری که این حکم را تأیید می کند این است که زالو معمولا ترجیح می دهد از شبکه مویرگی سیاهرگی تغذیه کند. در شبکه مویرگی، عمل انعقاد با وسعت، حجم و سرعت بیشتری از رگ های قطور اتفاق می افتد.
ضمن این که عمل مکش مداوم، متوالی و حتی نبض گونه می تواند این لخته ها را خارج نماید. وقتی زالو بزاق ضد انعقادش را تزریق نمود، دیگر خون نمی تواند بند بیاید.
تا چند ساعت، سیستم انعقادی، حریف مواد ضد انعقادی بزاق زالو نمی شود، یعنی اجزایی از سیستم ضد انعقادی که قدرتشان از پس بزاق زالو بر نمی آیند، خارج می شوند و وقتی اجزای تازه تر و قوی تر توانستند لخته تشکیل دهند و خونریزی را بند آورند، پهلوانی خود در سپاه بدن را نیز به اثبات رسانده اند.
خود بدن هم که عناصر ضد انعقادی ناتوان کم توان و احتمالا قدیمی و راکد را از دست داده، حالا دست به کار می شود و عناصر تازه و جوانتر را می سازد.
برای همین، تأکید می شود که حتی وقتی زالو کاملا خون خورده و پر شده، ولی محل را رها نمی کند، مزاحمش نشوید و حتی المقدور بگذارید خودش به میل خودش محل را رها سازد.
با این توجیه، وقتی سیستم لخته ساز نو و جوان شود، توقع است که به سیستم حل کننده لخته هم خوب پاسخ دهد و تعادل بین این سیستم هم با دقت بیشتری برقرار گردد، ضمن این که با خروج خون، قسمتی از سیستم حل کننده لخته هم از دست می رود و بدن مجبور می شود دوباره تازه ترش را بسازد.
برای بررسی این تئوری، امروزه روش های مختلفی از جمله استفاده از مولکولهای نشاندار وجود دارد.
خلا نسبی ایجاد شده موجب فشارمنفی روی دیواره Endothelium شريانچه ها و وریدچه های بسیار ریز سطح پوست شده و نفوذ پذیری Permeability و اتساع دیوارهای را افزایش داده و موجبات خروج Fibrinogen که مولکول درشتی است و در حالت عادی به راحتی اجازه عبورEndothelium ازعروقی را ندارد را فراهم می کند.
برآیند این وقایع این است که Fibrinogen خارج شده، موجبات تشکیل رشته های Fibrin و آغاز و ادامه روند لخته شدن خون را فراهم می کند.
از طرف دیگر، بزاق زالو، ساز مخالف مینوازد؛ درنهایت در تمام بیماری های شناخته شده، یک رکن مهم پاتوفیزیولوژیک در ایجاد و تداوم و مقاومت بیماری به درمان ها، ضعف و نقص گردش خون می باشد.
اگر زالو بتواند ضریب انعقاد خون را به طور حساب شده و منطقی وهوشمند همراه با پایش مداوم حین خونخواری بکاهد یا افزایش دهد، به نوعی جریان خون در نواحی متأثر بهتر شده و التهابها، انسدادها، اِدم و … با حضور فاکتورهای طبیعی ضد التهاب خون و اکسیژن رسانی بهتر ناشی از گردش خون اصلاح شده سریع تر و کامل تر برطرف شده و روند بهبودی و درمان با شتاب بیشتر طی خواهد شد.
Mast cell ها وBasophil ها نیز که جزئی ازسیستم ایمنی محسوب می شوند، فعال شده و بر ترشح Heparin می افزایند و حاصل جمع افزایش Heparin نیز کاهش ضریب انعقادی خون وحل و انهدام لخته های خونی در میلیونها مویرگ ریز در سالح وعمق بافت ها و اندام ها بویژه بافت ها و اندام های مجاور محل زالو اندازی می باشد.
عوامل ایجاد شده دیگر،مثل Vasodilator,kininها، عوامل افزاینده نفوذپذیری عروق، واسطه های درد، Neutrophylic Chiem otactic Factorها و … هم قابلیت بحث و تحقیق برای پیگیری اثرات مفید یا مضر زالو درمانی را دارند، چرا که این عوامل محل هایی برای ارتباط سیستم انعقادی با سیستم های دیگر زیستی مثل سیستم ایمنی، عصبی، غدد، تنفسی، قلبی عروقی و خلاصه تمام سیستم های بدن می باشند.
نمونه ای از این ارتباط را در مسیر خراش، التهاب، فعال شدن پلاکتها، Complement system و …. می توان جستجو کرد.
فاکتورهای Vasoactive
Histamin : وقتی که بافتی آسیب می بیند، از گرانولهای Mast cell ها آزاد می شود. Histamin عروق خونی و غدد Exocrine را تحت تأثیر قرارداده و سبب انقباض عضله صاف بخصوص عضله Bronchها، لوله گوارش، رحم، مثانه، معده، افزایش ترشح مایع مخاطی Bronchial، اشک، بزاق، ترشح مخاطها و جذب Eosinophilها به منطقه می شود.
Eosinophilها Histaminase ترشح می کنند که Histamin را غیر فعال می نماید.
Serotonin: از پلاکت ها آزاد و سبب انقباض عروق میشود.
فاکتورهای حاصل از Arachidonic acid:
با آسیب بافتی، Phospholipase غشاء سلولهای Phospholipid های جدارسلول را شکسته و موجب آزاد شدن اسیدهای چرب می شوند که مهمترینشان Arachidonic acid است.
بعضی از این اسیدهای چرب، موجب انقباض عضله صاف و تنگی عروق می شوند؛ مثل: PG E2X ، LTC4 ، LTD4 و TXA2، و بعضی موجب افزایش شدید نفوذپذیری رگها می گردند مثل: LTD4، و بعضی موجب شل شدن عضله صاف و افزایش قطرعروق می شوند، مثل: PGF1 و PGF2.
LTB یک عامل Chem otactic قوی برای Neutophilها و Eosinophil ها است. Prostagandin E و Prostacyclin احتمالا متسع کننده عروق هستند. یکی از حلقه های مهم زنجیره ایمنی Interleukin -1 = IL1 است.
اعمال Interleukin-1=IL1
۱) روی عضلات اثر کرده و Catabolism پروتئین ها را افزایش داده و سبب آزادی Amino acid ها می شود و این Amino acidها در دسترس Lymphocyte های B و سلولهای کبدی Hepatocytes قرار می گیرند.
این Amino acid ها درLymphocyteها سبب افزایش تولید Ig و درHepatocyteها سبب تولید پروتئین می گردند.
۲) روی لنفوسیتهای Th اثر کرده و سبب افزایش IL2 و فاکتور رشد Lymphocyteهای B می شود.
۳) سبب تحریک Chondrocyteها در غضروف و موجب آزادشدن Collagenase، پروتئین های خنثی، Phospholipase ها و فاکتورهای فعال کننده Plasminogen ، تولید Coollagen وتکثیرOsteoblastها و تولید Alkaline phosphatase می گردد.
۴)Hepatocyteها را تحت تأثیر قرار میدهد و آنها را وادار به ساختن پروتئین های فاز حاد Acute phase proteines می کند. این پروتئین ها از آسیب های بافتی که در اثرProteaseهای حاصل از فعالیت Neutrophilها در محل ملتهب بوجود می آیند، جلوگیری می کنند.
Ceruloplasmin ازآسیب بافتی که دراثرآنیونهای سوپراکسید حاصل ازانفجارتنفسی Respiratory burst بوجود می آید، جلوگیری می کند.
Haptoglobin وTransferrin با جذب آهن، سبب عدم تکثیر باکتری ها می شوند. C-Reactive protein= C.R.P به دنبال تهاجم میکروبی و آسیب بافتی تا ۱۰۰۰ برابرمقدارمعمولش افزایش می یابد.
C.R.Pها به Organism های مهاجم و بافت های آسیب دیده می چسبند و موجب افزایش Phagocytosis وحذف سلولها و Organismهای آسیب دیده، مرده یا در حال مرگ می شوند، و در نتیجه موجب تسريع التيام بافت آسیب دیده می گردد.
۵) مستقیما روی مغز استخوان اثر کرده و با تحریک آن موجب آزادشدن Neutrophil ها به داخل خون می شود.
۶) بک Neutrophilic chemotactic factor= N.C.F است و سبب جلب Neutrophilها به محل ملتهب می شود.
۷) فعالیت باکتری کشی Neutrophil Bacteriocidal ها را با افزایش Oxidative metabolism افزایش می دهد.
۸) موجب Degranulation و آزادشدن Lysosome ، ليزوزوم، Mast cell و Basophilها میشود.
۹) سبب تکثیر سلولهای Endothelial وافزایش توانایی آنها در تولید Thromboxane ها و پیش سازهای انعقاد می شود.
۱۰) در اثر حضورMacrophage، IL1 توان بیشتری در از بین بردن باکتری ها داشته و پاسخ بهتری به فاکتورهای Chemotactic می دهند و در کل IL1 با مجموع اعمال فوق سبب تشدید واکنش های التهابی می گردد.
۱۱) با افزایش IL1 و Interferon و تشدید TC، NK وMQ ها، خاصیت ضد توموری دارد. موادی مثل Cortoneها نقش مهار کنندگی برای IL1 دارند.
در زالو درمانی، مجموعه ای تو در تو به صورت کلافی سردرگم از وقایع انعقادی، ایمنی، عصبی، آندوکرینی، فیزیکی، شیمیایی، روانی و … ایجاد می شوند که تقریبا تمامی آنها واکنش های دو طرفه در دو جهت متضاد تعادل، حیاطی Biotic هستند و از قوانین Cybenetics تبعیت می کنند.
شاید حتی بدون تحقیق و بررسی، ازهمین فلش های دو طرفه و بی شمار تعادل که به چشم می خورند، بتوان حکم کرد که زالو، قدرت تعدیل Adjustment، آزمون همراه با چالش Maneuven تمرین Exercise ،تعمير Restore or Restor Repain، آموزش Education و … را دارد.
در گوشه و کنار، زمزمه هایی مبنی بر درمان بیماری های ایمنی مثل A.I.D.S به گوش می خورد که به دلایلی نامعلوم، هیچ کدام از سطح زمزمه بالاتر نرفته و تأیید یا تکذیب قطعی نشده اند.
مکانیزم دیگری که در توجیه مکانیزم اثر زالودرمانی قابل بیان است، اصل گزینش طبیعی نام دارد که شاید بتوان آن را اصل تنازع بقا نیز نامید.
در گردش خون، افزایش سن Aging باعث عدم تساوی و همگنی جمعیت های مختلف سلولی از نظر سن در بدن می شود؛ مثلا گلبول های قرمز به طور متوسط ۱۲۰ روز عمر دارند، و خون محیطی بدن، مخلوطی از گلبولهای 1روزه، ۲روزه، ۳روزه و … ۱۲۰ روزه می باشد.
در فیزیولوژی پدیده Aging باعث می شود که سلول های پیرتر شکننده ترهم باشند، لذا وقتی فیلتری در بدن ایجاد می شود که شرایط داخل آن با شرایط بیرون آن تفاوت داشته باشد؛ مثلا فشارهوای داخل آن با فشار هوای خارج، فرق داشته باشد، یعنی فشار هوای داخل فیلتر کمترازفشار هوای بیرون فیلترباشد (بادکش قدامی زالو).
سلول های جوان تر که انعطاف بیشتری دارند، نسبت به سلول های پیرتر که شکننده ترهستند؛ انعطاف بیشتری دارند. لذا سلول های جوان سالم تر و راحت تر از این فیلتر خط عبور می کنند. زمان مكش خون در زالو هم که گاه به بیش از یک ساعت می رسد، در نتیجه درصد سلول های جوان در کل گردش خون بالا می رود.
Youngish making» شاید نام دیگر این تئوری را بتوان مشروط نمودن یا معدوم شدن گلبول های قرمز Shear stess or erythrocyte condition گذاشت. شبیه همین پدیده در سیستم ایمنی Tumor nerosis factor= TNF وجود دارد، که در آن سلول های بدخیم به دلیل بروز دادن Antigen Presentation های غیر معمول بر سطح خود، سیستم ایمنی را وادار به برخورد و حتی از بین بردن سلول های بدخیم می کند (فیلتر ایمنی).
مکانیزم دیگری که برای خلأ نسبی می توان مطرح کرد، این است که در بیماری های ارثی با ژنتیک مثل Klinefeller syndrome ، Down Syndrome ،Terners syndrome، Cystic fibrosis ، Osteogenesis imperfeta، شربت افرا و …، گویا تمام سلول های بدن دچار اختلال ژنتیک نمی شوند.
به عبارت دیگر، سلول های با ژن معیوب، تمام سلولهای موجود پر سلولی مثل انسان را تشکیل نمیدهند؛ مثلا کسی که دچار Trisomy است، تمام سلول هایش این چنین نیست و احتمالا تعدادی از سلولها طبیعی اند، گرچه درصد سلولهای غیر طبیعی بیشتر است.
شدت بروز بیماری نیز به نسبت درصد سلولهای غیر طبیعی به طبیعی بستگی دارد، به طوری که حتی ممکن است جنین زنده متولد نشود، با برعکس ممکن است آن قدر شدت بیماری کم باشد که بیمار شکایتی نداشته و عدم مراجعه به پزشک باعث شود که بیماری وی تشخیص داده نشود، و فرد عمر نسبتا خوبی هم داشته باشد.
فیلتر خلأ نسبی با تخریب بیشتر سلول های غیر طبیعی به نفع سلول های نسبتا عادی در جهت افزایش بقا Survival ممكن است برای بیمار از این دیدگاه نیز مفید فایده قرار گیرد.
مکانیزم دیگری که دروازه بلندی برای عبور همه جور تئوری را باز می کند، مرگ برنامه ریزی شده سلولی Apoptosis است.Apoptosis اگر برای یک سری از سلول ها Harakiri در طبیعت تجویز نشود، آشفتگی و هرج و مرج گسترده ای به وجود می آید.
نمونه بسیار ساده آن در جنین اتفاق می افتد. در تمایز اجزای بدن جنین Organogenesis دست و انگشتان و … درابتدا یک تکه است و برای آن که مثلا انگشتان از هم جدا شوند، باید لایه ای از پرده بین آنها دچار روند Apoptosi و ریزش شوند.
Apoptosi همان گونه که از اسمش بر می آید، مرگی است دارای برنامه و دستور خاصی است. چون خلا نسبی و تزریق تعداد زیادی آنزیم به داخل رگ و جریان خون خود امری قاعده مند و نوعی برنامه است و از طرفی مثل نوعی فيلتر عمل می کند، انتظار این که او سلول ها را غربال کند و سلولهای دچار سوء عمل کرد را اصلاح یا تخریب کند.
ثانيا سلولهای برنامه گرفته برای Apoptosis مثل سلول هایی را که در معرض Antibodyها، سیستم Complement و … قرار گرفته، در اجرای برنامه مرگ پیش ببرد، اموری غیر منطقی به نظر نمی رسند، به عنوان مثال، کاهش فشار هوا باعث افزایش حجم جزئی در بسیاری از سلول ها شده و این امر باعث کشش پلاسمایی سلول و حتی هسته، دوک تقسیم، غشاء سلولی و … می شود.
این کشش روی ساختمان فضایی مولکولها از جمله پروتئین ها و Polypeptide ها اثر کرده و قطعا اموری مثل: Synthesis Anabolism ، Catabolism و … را متأثر خواهد کرد، لذا سلولی که در اثر عملکرد سیستم ایمنی یک قدم به سوی تخریب برداشته و به عبارتی نیمه جان شده، اکنون با عبور از فیلتر، خلأنسبی قدم های بعدی را با سهولت بیشتری طی خواهد کرد.
اگر به طبیعت و میل به ورزش های مختلف کمی دقت کنید، می بینید که ۲ مورد از مفرح ترین ورزش ها کوهنوردی و شنا هستند. در کوهنوردی یکی از اتفاقات مهمی که می افتد؛ دامنه ای از آفت فشار هوا است که پیامد معمول آن بخصوص برای کسانی که در ارتفاعات زندگی می کنند؛ ترشح هورمون Erythropoietin از کلیه ها و افزایش خونسازی است.
با افزایش خونسازی Viscosity خون هم افزایش می یابد. میل بشر به پرواز داستانهای تاریخی جالبی دارد زیرا کاهش فشار جزء لاینفک ارتفاع است. پس بررسی اثر کاهش فشار هوا بصورت موضعی یا عمومی امری مهم برای علوم زیستی، پزشکی و هوافضا است.
نقطه مقابل آن ورزش شنا و غواصی است که فشار وارد بر سطح بدن در دامنه ای افزایش می یابد. اگر افزایش فشار و مدت تحمل این فشار از حدی بیشتر شوند؛ با خروج از آب یا آمدن به سطح بالاتراب وارد بر سطح بدن پایین می آید.
شناگران و غواصانی که به عمق خیلی پایین می روند، می دانند که باید خیلی آهسته به سطح بیایند و گرنه گازهایی مثل نیتروژن که در فشارهای بالا در خون حل شده اند در فشارهای پایین آزاد می شوند و خون ممکن است سرشار از حباب های معلق شود.
اگر این اتفاق از دامنه ای بیشتر شود؛ ممکن است حتی خطر مرگ داشته باشد. ترکیب این ۲ حالت افزایش و کاهش فشار در دامنه های کم مورد استقبال انسان است. حتی ماساژ گاهی با فشار منفی Cupهای بادکش و گاهی با فشار مثبت دست یا ابزار ماساژور انجام می گیرد.
تئوری از اینجا سرچشمه می گیرد که معمولا خواسته ها و نیازهای انسان مثل غذا، آب، هوا و … در بیرون و محیط یافت می شوند!
پس اگر تغییر فشار برای انسان خوش آیند است؛ فرض خوب بودن آن هم غیر ممکن نیست. بخاطرهمین موجوداتی مثل زالو فقط با خون خواریشان برای انسان مفید نیستند؛ بلکه خلأنسبی و تداوم زمانی طولانی آن نیز نباید مورد غفلت واقع شود.
درست است که سطح خلا نسبی برای یک زالو کم است. ولی اولا مدت آن طولانی است؛ ثانیا این خلأ نسبی دارای افت و خیزهای Rhythmic با دامنه و فرکانس های بسیار متنوع و حتی نبض گون است؛ ثالثا معمولا در زالو درمانی بیش از ۵ الی ۱۰ عدد زالو استفاده می شود؛ رابعا بسیاری از وقایع تحت خلا نسبی علی رغم کمی سطح، حکم ماشه Trigger را برای واکنش های زنجیره ای دارند که حاصلشان می تواند تمام بدن را درنوردد!
مثلا مواجه سیستم ایمنی با مقدار بسیار اندکی از Antigen های خاص مثل Penicillin می تواند واکنش های بسیار شدید حتی مرگ آوری را باعث گردد! بعضی منابع فیزیولوژی دقت بویایی انسان را تا حد چند مولکول حتی یک مولکول ارزیابی نموده اند.
پس اگر کسی بگوید مثلا چگونه ۲ قطره بزاق زالو با سطح مکشی حدود 9 میلی متر مربع می تواند ۷۰ کیلوگرم وزن انسان بالغ را متحول کند؛ سوال بی جوابی نپرسیده است! اوایل Cup حجامت را هم مانند لباس، کفش و … سایز می کردند. یعنی برای جثه های بزرگ، Cup بزرگ و برای جثه های کوچک Cup کوچک انتخاب می کردند. بعد از مدتی متوجه شدند که حجامت، حجامت است چه با Cup کوچک و چه بزرگ!
حتی مقدار خون گرفته شده تفاوت خاصی نداشت. چون حجامت را آنقدر باید ادامه داد تا خون خودش بند بیاید؛ و جالب اینجا است که بدون استثنا چنین می شود! افراد دارای نقص سیستم انعقادی را نباید حجامت یا زالو درمانی کرد.
این نشان می دهد که خلأ با هر سطحی برای بدن کار می کند. اگر سطح خلأ زیاد باشد؛ زمان لازم کم می شود و اگر سطح کم باشد؛ زمان لازم زیاد می شود. پس زالو درمانی می تواند علاوه بر اثرات مربوط به بزاقش، یک حجامت مینیاتوری هم باشد.
در مورد اثرات تغییر فشار و فواید و مضراتش هر چقدر بیان شود؛ کم است و باید با پژوهش های محققین پاسخ بسیاری از این فرضیات جهت تأیید یا رد داده شود. فقط نباید اثر زالو را در بزاقش خلاصه کرد. اگر این دکتر کوچولو واقعا دکتر باشد؛ باید همه چیزش روی حساب باشد.
فیزیوپاتولوژی بسیاری از بیماری ها با کاهش خون رسانی بافتی توجیه می گردد. وقتی به هر دلیلی انقباض رگها، تشکیل لخته در رگها، تصلب شریان و … خون رسانی به عضوی کاهش یابد؛ ۶ تاp انگلیسی را در آن عضو شاهد خواهید بود:
درد= Pain، گزگز و سوزن سوزن شدن = Paresthesia فلج، بی حسی و بی حرکتی = Paresis آفت دما = Poikilothemia بی نبضی = Pulseless و رنگ پریدگی = Paleness.
حال اگر با هر روشی جریان خون درون رگ بهبود یابد؛ قطعا ضمن برطرف شدن/ بهبود هر شش P فوق، عملکرد Function آن عضو نیز بهتر می گردد.
به عنوان نمونه وقتی برای نگاه کردن تلویزیون مدتی کف دست را تکیه گاه چانه کنید؛ خیلی زود با کاهش خون رسانی به دست؛ هر ۶ تا P با هم یا یکی یکی ظاهر می شوند.
وقتی چانه را بر می دارید و دست را کمی تکان می دهید؛ این P ها نیز تدریجا با بهبود خونرسانی برطرف می شوند. این چرخه را در بسیاری از بیماری ها از جمله Coronary artery disease می بینید.
به این ترتیب اگر فرض کنید که زالو فقط با یک مکانیزم و نه بیشتر ممکن است که با حل کردن لخته داخل رگ ها یا حداقل پیشگیری نسبی و موقتی از تشکیل لخته در رگ باعث باز شدن ولو نسبی یا ممانعت از بسته شدن رگ گردد.
تا کنون مخالفتی با زالو درمانی وجود نداشته است. اگر مخالفتی برای این امر باشد؛ با حواشی قضیه تمیز بودن یا نبودن زالو، عوارض جانبی زالو اندازی، تحمل خود فردی که می خواهید برایش زالو بیاندازید، هزینه و زحمت زالو در برابر سایر روش های درمانی، چندش آور بودن آن برای بعضی ها و … خواهد بود.
پس در کمر دردها، پا دردها و کلا دردهای بدنی، Chest pain، تحلیل رفتگی اعضا حتی پوسیدگی دندان و خلاصه همه ناراحتی های ناشی از هر بیماری احتمالا / قطعا ردپایی در میزان و کیفیت گردش خون وجود دارد؟
اما مکانیزم های دیگر از طب سنتی سرچشمه می گیرند. ۶ اصل ضروری برای سلامتی در تمام متون طب سنتی مدنظر بوده اند؛ این اصول عبارتند از:
۱) هوا تنفس سالم
۲) خوردن و آشامیدن درست و سالم
3) خواب و بیداری درست
۴) حرکت و سکون درست
۵) احتباس و استفراغ مواد وارد شونده و خارج شونده به / از بدن، صحيح
۶) أعراض نفسانی مثل خشم، شادی، افسردگی … ، مناسب.
یکی از این اصول استفراغات است؛ نه فقط به معنای قی کردن و بالا آوردن که امروزه مرسوم شده است! بلکه از نظر طب سنتی هر چه را که از بدن دفع شود ادرار، مدفوع، عرق، اشک، قی، حجامت، قصد … و استفراغ بدن می دانند!
لذا اگر زالو به عنوان راهی برای خروج مواد فاسد مواد مضری که با حاصل Metabolism خود بدن هستند؛ یا مانند سموم، هوای آلوده و… از خارج وارد بدن شده اند.
از بدن در نظر گرفته شود؛ می توانید فرض کنید که اگر زالو از این نظر مفید باشد؛ پس خونی که زالو می خورد و احتمالا خونریزی پس از زالو اندازی باید سرشار از سموم و مواد مضر برای بدن انسان باشد!
پاسخ تأییدی یا رد کننده به این سوال با بررسی و مقایسه خون خورده شده توسط زالو یا حاصل خونریزی از محل زالو گرفتگی با خون سالم یا در جریان معمولی فرد مورد زالو درمانی در آن واحد یا مقایسه خون فرد قبل از زالو اندازی با خون همان فرد بعد از زالو اندازی از نظر بیوشیمیایی، سلولی، گازهای خونی pH ، ABG = Arterial blodgas ، یونی و … مقدور است.
تقریبا تمام بیماری های جسمی، روانی، ژنتیک، عفونی، متابولیک، بافت هم بند، Autoimmune , Allergic,Rheumatologic , … در پوست و مخاط، علایمی از خود نشان می دهند. لذا اعمالی مثل حجامت، بخصوص حجامت ترهمراه با خون گیری و زالو اندازی بنوعی می تواند این فیلتر طبیعی را پاکسازی و آماده کار مجدد نماید.
وقتی مولکول های سنگین چسبنده در میلیونها انشعاب سطحی مویرگی؛ به مرور زمان چسبیده و جا خوش کرده اند؛ خلاء نسبی و متعاقبا نیش زالو به هزینه مقداری خون غیر فعال در این انشعابات بدلیل تجمع مولکول های سنگین چسبنده به مرور زمان و قطر کم مویرگ ها؛ مقاومت عروقی زیاد و گردش خون بسیار کند و غیر فعال می شود، این فیلتر را پاکسازی می کند.
بر طبق قانون مرتبطه وقتی جریان Flow در تعداد زیادی از عروق بیشتر شود؛ آوندهای تغییر جریان خواهند داشت؛ بخصوص آن که حداقل 2 جای بدن ، هم زمان حجامت یا زالواندازی شوند ، مثلا حجامت عام و ساکرال با هم یا ابتدا حجامت عام و سپس زالواندازی.
زالو درمانی و توان سم زدایی Detoxieication:
در مسمومیت های حاد و مزمن اعم از شیمیایی، دارویی، غذایی، گزیدگی ها و … تجربه نشان داده است که حجامت در تخلیه سموم و ترکیبات زائد خون کاملا مؤثرعمل می کند و در تخفیف و رفع علایم بالینی و کاهش میزان Toxin خون تأثير اثبات شده دارد.
تجربیات موسسه تحقیقات حجامت ایران در درمان مسمومیت های خوراکی و غذایی مسمومیت با مواد شیمیایی، گزش و نیش حشرات و عقرب و مار، خودکشی با دارو، مسمومیت با سرب و فلزات سنگین، مسمومیت با گازهای شیمیایی، آلاینده های صنعتی …. فقط با حجامت و بدون بکار گیری هر گونه داروی شیمیایی با گیاهی یا شستشوی معده و سایر روش های کلاسیک، مشاهده بهبودی سریع تر از حد تصور بیماران مسموم و در مواردی چند کنترل آزمایشگاهی قبل و بعد نمونه های خون بیماران مسموم، مؤید این امر است.
در مورد حجامت، هم در طب سنتی ایرانی و هم در طب اسلامی گفته شده است که از محل حجامت جز سم چیز دیگری خارج نمی شود. لذا زالو اندازی بین دو کتف به عنوان حجامت مینیاتوری احتمالا در سم زدایی اثربخش می باشد.
طی بررسی آزمایشگاهی در بخش مسمومین بیمارستان لقمان، نمونه خون وریدی بیمار مسموم مسمومیت های مختلف اعم از داروهای شیمیایی، خودکشی، مواد سوزاننده، پاک کننده ها و … قبل و پس از حجامت اندازه گیری شده و یک منحنی جالب حاصل شده است که غلظت سم در خون، پس از حجامت یک دهم تا یک سی و دوم به نسبت قبل از حجامت آن هم با سرعتی بسیار شگفت آور پایین آمده است.
بين كتف یک سیستم حفاظتی و دریچه هایی تعبیه شده است که مانع ورود گروه عمده ای از ذرات سنگین، آنتی ژنها، Toxinها، Macromolecule ها و ترکیبات زائد خون و لنف به سیستم عروقی قلب می گردد.
این اجرام در شبکه مویرگی پشت قلب بین ۲ کتف انبار و مجتمع می گردد و از حدی که فراتر رفت؛ مقاومت این شبکه حفاظتی شکسته شده و این ذرات و اجرام اضافی و سمی خون وارد شبکه خونی قلب می شوند و شروع به آسیب زایی می کنند و با انجام حجامت بخشی از این ترکیبات زائد از شبکه مویرگی بین دو کتف تخلیه خواهد شد.
مهر تائید دیگری که به این فرضیه زده می شود؛ این است که پارامتر Hematocrit نسبت بین لخته و پلاسما در خون حجامت حدود1/5برابر خون محیطی است. حتی بسیاری از حجامتها Hematocrit بیش از ۱۵ برابر خون محیطی دارا بوده اند یعنی خونی تقریبا بدون پلاسما و کاملا خشک!
زالو با شستن این فیلترها نیز می تواند مثل حجامت این فیلترها را آماده پاک سازی مجدد بدن و خون نماید. فقط چون بزاق زالو ممكن است با رقیق کردن خون مواد رسوب یافته را بجای خارج کردن؛ به گردش خون ببرد؛ کمی سوال انگیز است!
در بیماری هایی مثل DVT که لخته در وریدهای عمقی پا تشکیل شده؛ علیرغم این خطر که ممکن است لخته ها از وریدهای عمقی پا کنده شده و با جریان خون Embolism ایجاد کند؛ باز داروهای حل کننده لخته خون پیشنهاد طب نوین می باشند.
به هر حال اگر ابتدا حجامت و سپس زالواندازی انجام شوند؛ این خطر تا حدود زیادی کاهش یا حتی منتفی می گردد. ضمن این که اگر آنزیم های دیگر بزاق زالو را هم محسوب نمایید؛ این لخته ها اگرهم تشکیل شوند؛ تا رسیدن به عروق تنگ و ایجاد Embolian فرصت زیادی برای حل شدن توسط این آنزیم ها و حتی سیستم حل کننده لخته خود بدن خواهند داشت.
اضافه بر این که زالو مویرگهای پوست را هدف می گیرد و اگر لخته هایی هم وجود داشته باشند؛ منطقة لخته های ریز هستند نه درشت که بتوانند رگ ریز دیگری را ببندند! اگر هم Embolism اتفاق بیافتد؛ بزاق زالو در گردش خون موجود است و طی زمان آنها را هم حل می کند.
برای همین هم پیشنهاد شده که کمتر از ۵ عدد زالو استفاده نکنید و زالوها را هم در محل های متعدد قرار دهید. مثلا پشت گوش ها ۵ عدد، روی دست ها ۵ عدد و ..! اعضایی مثل: کلیه، ریه، کبد، اکثرا دارای شبکه مویرگی Terminal غنی از خون هستند!
این نشان می دهد که مویرگها علاوه بر تبادل مواد بین سلولها، وظیفه تصفیه و تنظیم بدن را هم به عهده دارند. به عنوان مثال تنظیم دمای بدن با انقباض و انبساط مویرگ های پوست مقدور می باشد.
وجود تعداد فراوانی از غدد عرق و چربی در پوست به طور طبیعی نیز حاکی از نقش برون ریزنده سموم برای پوست و مخاطها است؛ که نشانگر باطل نبودن تفكر فوق می باشد! خلاء حاصل می تواند مجاری خروجی غدد عرق، چربی … را باز کرده و خروج سموم را تسهیل نماید!
پس از روند زالو اندازی با هر نوع خون گیری دیگر، پدیده التيام Healing شروع می شود، که یکی از اجزای آن تشكيل مجدد مویرگها Revasularization است. این شبکه مویرگی جدید، خود می تواند فیلتر جدیدی را در همان محل پایه گذاری کند! لذا هر بار این روند انجام گیرد؛ احتمالا جایگاه آن را مستحکم تر می کند.
مکانیزم دیگری که می توان برای زالو درمانی قائل شد؛ با مقدمه ای از جنین شناسی و ایمونولوژی قابل توجیه می گردد: می دانید که جنین انسان و اکثر پستانداران در مرحله ای شبیه به یک لوله است که برش طولی خورده؛ که به قسمت شکاف دار، ستیغ عصبی Neural crest اطلاق می شود.
این را هم می دانید که هر عضو و دستگاه بدن در مرحله جنینی از یک، ۲ یا ۳ لایه از لایه های جنینی ، Mesoderm, Endoderm و Ectoderm تشکیل می شود. مثلا پوست و اعصاب از Ectoderm، دستگاه گوارش و عضلات از Mesoderm و … ساخته میشوند.
سلول های Epiblast سلولهایی اند که از ناحیه باز لوله شیاری عصبی به داخل بدن جنین نفوذ کرده و هر ۳ لایه جنین از این سلولها ساخته می شوند منشأ مشترک تمام اعضای بدن! چون سلول های Epiblast، به عبارت امروزی جزو سلولهای بنیادی Stem cell می باشند؛
لذا سلول هایی که به داخل بدن جنین نفوذ می کنند؛ مسیر تمایز Differentiation، و تبدیل شدن به سلولهای عملکردی Functional را طی می کنند؛ ولی سلولهای Epiblast که پشت درهای بسته Neural crest که اکنون به لوله عصبی Neural tube تبدیل شده؛ قرار می گیرند.
در واقع سلول های بنیادی هستند که موازی سلول های تمایز یافته می باشند ولی خودشان خیلی تمایز نمی یابند. به بیان دیگر، در طول ستون فقرات، پوست ناحیه پشت و کمر و اساسا در تمام پوست بدن، سلول های بنیادینی هستند که ضمن آن که منشأ مشترک تمام ارگانهای بدن و حتی خود پوست می باشند؛ موازی با آنها و نیز پا به پای آنها به رشد و تکثير، ادامه داده اند .
لذا بصورت نسخه ای از کتابخانه ژنی و آنتی ژنی تمام سلول های بدن در آمده اند! احتمالا تمام عوامل تغییر دهنده ژن و Antigen بین این سلولها و سلولهای تمایز یافته بدن مشترک می باشند! عواملی مثل Mutation ها، Teratogen ، Crossing overها و … که باعث تغییر ژنها و نتیجتا آنتی ژن ها می شوند؛ موازی با متأثر کردن تمام بدن، این سلول ها را نیز متأثر می کنند.
لذا زالو درمانی، با احتقانی که ایجاد می کند، گردش خون را به سمت این سلولها هدایت می کند؛ و بین عناصر ایمنی خون مثل Lymphocyteها، Macrophageها، Polymorphonuclearها و Antigenهای این سلول ها بخصوص بین ۲ کتف و ناحیه ساکرال مهره های انتهایی بعد از کمر مواجه ایجاد می کند.
مواجه های پی در پی توسط زالو درمانی های متوالی با این کتابخانه ژنی و آنتی ژنی بنوعی باز آموزی Reeduction سیستم ایمنی، با Antigenهای خودی Self Antigen تازه تشکیل شده و قدیمی است. یعنی از جنینی ترین Primitive تا جدیدترین آنتی تولید شده در سراسر بدن!
ضمن اینکه به هر حال لبه های خراش ها آنتی ژن های بیگانه مثل باکتری های سطح پوست، باکتری ها و مولکولهای معلق در هوا … را هم تجربه می کنند؛ از این نظر می توان مکانیزم اثر زالودرمانی را شبیه به واکسیناسیون دانست؛ و از این نظر که سلول های ایمنی با آنتی ژن های خودی مواجه می شوند؛ می توان آن را بنوعی بازآموزی دوز یاد آوره برای حساسیت زدایی Desensilization به حساب آورد!
مطلبی که مهر تأیید بر این تئوری اثر زالو میزند؛ مقدمه ایمونولوژی است که در اکثر کتب ایمنی شناسی و فیزیولوژی سیستم ایمنی به چشم می خورد؛ Lymphocyteها قبل از تمایز نهایی در مسیر را طی می کنند: لنفوسیتهای T به غده Thymus و لنفوسیتهای B به مغز استخوان با احتمالا Cloaca مجازی می روند؛ بخصوص لنفوسیتهای T در تیموس آموزش می بیند.
این آموزش چیزی جز مواجه لنفوسیت ها با آنتی ژنهای خودی نیست. بعد از مواجهه با آنتی ژن های خودی، لنفوسیتها ۲ راه را طی می کنند: یا یاد می گیرند که به این آنتی ژن های خودی واکنش نشان ندهند؛ که در این صورت به چرخه کاری خود در بدن وارد می شوند؛ یا این که به آنتی ژنهای خودی واکنش نشان میدهند؛ و در واقع نمی توانند به آنتی ژن های خودی بی تفاوت Ignon شوند؛ که در این صورت مسیر مرگ برنامه ریزی شده Apoptosis را طی می کنند.
البته راه سوم اختلال محسوب می شود؛ یعنی پاسخ به آنتی ژنهای خودی بدون دریافت پیام مرگ! مثلا اگر به آنتی ژنهای پوستی واکنش نشان دهد؛ کهیر، اگر به آنتی ژنهای بافت همبند واکنش نشان دهد، بیماری های روماتیسمی، اگر به آنتی ژنهای عصبی واکنش نشان دهد؛ بیماری هایی مثل M.S ایجاد می شوند.
تنوری فوق اثر برطرف کننده زالو درمانی را روی این بیماری ها نشان می دهد. وقتی گفته می شود که زالو درمانی به اصطلاح کهیر را خوب می کند؛ یعنی عملی شبیه به عمل تیموس را در مواجه دستگاه ایمنی با آنتی ژن های خودی پوستی انجام میدهد؛ و سیستم ایمنی را که آنتی ژن های پوستی را بیگانه فرض کرده و به آن حمله ور می شود؛ مهار می کند.
همه می دانید؛ که علت این بیگانه فرض کردن آنتی ژن های خودی اموری مثل Crossing over و Mutation هستند که بانی ژن جدید و به تبع آنتی ژن جدید هستند و این آنتی ژن جدید بر روی سلول های خودی باعث می شود که سیستم ایمنی آنها را بیگانه فرض کرده و به آنها در سراسر بدن حمله کند.
حاصل این حمله هم بیماری های خود ایمنی Autoimmune disease هستند. چون کتابخانه ژنی و آنتی ژنی بدن بیشتر در بین ۲ کتف و ناحیه ساکرال قرار دارند؛ با زالو درمانی، بخصوص در این نقطه مواجه حساب شده ای بین سیستم ایمنی و آنتی ژن های نوظهور ایجاد می کند.
چون خلا موجود، در واقع برنامه ای است که مرگ را برای سلول های غیر عادی تسهیل می کند؛ لنفوسیت هایی را که به این آنتی ژن های خودی حساس شوند؛ تخریب و لنفوسیت هایی که حساس نشوند؛ بدون تخریب رها می کندSynthetic apoptosis.
زیرا برای واکنش نشان دادن لنفوسیت ها باید واکوئل های آنتی بادی یا سیستم کمپلمان از سلول آزاد شوند و چون خلا نسبی، غشای سلول ها را کشیده است؛ لنفوسیت های واکنش دهنده مستعد پاره شدن و تخریب هستند و این همان برنامه و خلاصه مرگ برنامه ریزی شده است.
وقتی با زالو درمانی های منظم و پی در پی سیستم ایمنی را تنظیم کنید؛ اولا دیگر بیماری های ناشی از حمله بی مورد به خود بدن Autoimmune disease را که لیست بلند بالایی را تشکیل میدهند؛ نخواهید داشت.
ثانیا توان و امکانات سیستم ایمنی آنتی بادی ها، سیستم کمپلمان، ماکروفاژها، به جای آن که صرف تخریب بدن خود فرد شوند؛ اکنون صرف مقابله با بیگانه میکروبها، ویروس ها، انگل ها، سلولهای بدخیم و موتاسیون یافته می شوند و با قدرت بیشتری آنها را تخریب می کنند.
تقریبا تمام کسانی که اقلا یک بار زالو درمانی شده اند اظهار می دارند که تا مدتی، کمتر از قبل، دچار بیماری بخصوص بیماری های عفونی شده اند! مثلا کسانی که سالی ۵ بار سرما میخورده اند؛ پس از زالو درمانی اذعان می دارند که برای چند سال، سالی یک بار و شاید کمتر سرما می خورند.
مکانیزم اثر زالودرمانی بر تحریک تیموس یا تقليد عملکرد تیموس:
تیموس در پستانداران از دو لوب تشکیل شده است؛ که در قفسه سینه زیر جناغ قرار دارد. در تیموس لنفوسیتهای بالغ و نابالغ فراوانی وجود دارد و شبکه ای از سلول های Epithelial در سرتاسر لوبها وجود دارند.
این سلولها با موادی که ترشح می کنند؛ در تمایز و تکامل لنفوسیت های T که از مغز استخوان سرچشمه می گیرند؛ نقش مهمی دارند. سلولهای بینابینی و Interdigitating Cells در روی این سلول ها قرار دارند؛ که غنی از آنتی ژنهای M.H.C. II هستند و در عمل آموزش تشخیص آنتی ژن های خودی از بیگانه در تیموس نقش مهمی ایفا می کنند.
تیموس در اوایل تولد نقش بیشتری در سیستم ایمنی ایفا می کند تا اینکه در حدود سن 10 سالگی به حداکثر فعالیت خود می رسد و رفته رفته اثر آن کاهش می یابد؛ تا اینکه در سن پیری تقریبأ تحلیل می رود Atrophy نظریه ای وجود دارد که پدیده پیری را با آتروفی تیموس مرتبط می داند و از طرفی هر چه سن بیشتر می شود؛ سیستم ایمنی ضعیف تر می گردد و مقاومت بدن در برابر عفونت ها و هجوم سلولهای بدخیم، پدیده های خود ایمنی، … کاهش می یابد.
یکی از محورهای تکامل و تمایز سلولهای T هورمونهای Thym osin و Thym opoietin هستند که از سلولهای Epithelial ترشح می شوند. با نگاهی به فیزیولوژی و فیزیوپاتولوژی بیماری های مرتبط با تیموس، همینطور مطالب فوق، می توان حدس زد که به احتمال زیاد، تمام اجزای زالو درمانی از مکش تا انتهای خون خواری و حتی وقایع پس از زالو درمانی، التهاب، ترمیم، … روی افزایش، تداوم، کیفیت و همه محورهای عملکردی تیموس اثر داشته باشد.
حتی اگر تیموس کاملا تحلیل رفته باشد؛ تمام اجزای زالو درمانی بنوعی اعمال تیموس را تقلید می کنند. جالب این که هرچه زالو درمانی در سنین کودکی بعد از دو سالگی و جوانی انجام شود؛ اثراتش سریع تر و پابرجاتر و متعددتر از زالو درمانی در سنین بالاتر است!
یکی از نکاتی که براحتی قابل آزمون است و تحقیق خوبی از آن در می آید؛ این است که میزان آتروفی تیموس را در سنین میانسالی بین کسانی که زالو درمانی شده اند با افراد زالو درمانی نشده مقایسه نمایید.
مکانیزم دیگری که بسیار منطقی جلوه می کند تحریک غدد لنفاوی اطراف محل زالو درمانی بر روی بدن است: غدد لنفاوی نقش مهمی در تخلیه آنتی ژنها و مولکولهای بزرگ از عروق لنفاوی دارند.
در صورتی که آنتی ژن ها از سطح اول دفاعی یعنی پوست و ماکروفاژها عبورکنند؛ به غدد لنفاوی می رسند و در آنجا گیر می افتند. در این غدد چون سلول های عرضه کننده آنتی ژن A.P.C و لنفوسیت های زیادی وجود دارند، آنتی ژنها در این مکانها از بین می روند و فرصت بیشتری برای گسترش در بسیار بیماری زایی بیشتر پیدا نمی کنند.
تورم غدد لنفاوی منطقه ای متعاقب عفونت ها بدلیل درگیری این غدد با آنتی ژن است. با توجه به این که محل های زالو درمانی روی پوست قرار دارند؛ بنظر می رسد که احتمالا مکانیزم های ایمنی سیستم لنفاوی را متأثر می سازد و در مایع لنف آنتی ژن ها و مولکول های بزرگی به همراهی لنفوسیت ها با فشار کمتر از شریان و ورید، در جریان می باشند؛ هر گونه توقف این مواد در عروق لنفاوی، باعث Edema می شود.
حداقل زیان این ادم که گاهی آنقدر کم است که کسی متوجه آن نمی شود استعداد ابتلا به عفونت و Hypoxia است! از طرف دیگر لنفوسیت ها از طریق مایع لنفاوی در اعضای مختلف بدن از جمله در ارگانهای سیستم Reticuloendothelial تردد می کنند.
با این تردد امکان توزیع صحیح سلولهای صلاحیت دار ایمنی در ارگانها و همچنین ایسی اعضای مختلف بدن را تأمین می کنند. اختلال در تردد سلول های ایمنی خدشه به دو مطلب فوق است و نهایتا کاهش توان ایمنی اعضای مختلف را به دنبال می آورد.
زالو درمانی سبب اصلاح ترافیک لنف شده و هردو مطلب را تأمین می کند. هم تخلیه آنتی ژنها بهتر می شود که در نهایت سبب می گردد که با توزیع آنتی ژن، سلول های ایمنی بیشتری از سراسر بدن با این آنتی ژنها برخورد کنند که در پاک شدن بدن از آنتی ژن ها مؤثر می باشند و و هم توزیع سلول های صلاحیت دار ایمنی در بدن بهتر می شود.
مکانیزم دیگری که قابل ارایه و بررسی است؛ بر مبنای تنظیم همکاری بین سلول های او با می شود. برای ارایه یک پاسخ ایمنی مناسب بر علیه یک آنتی ژن، وجود حداقل ۳ فاکتور ضرورت می باشد: تعداد طبیعی سلول های ایمنی، عملکرد صحیح این سلولها و همکاری بین سلول های ایمنی از جمله سلول های عرضه کننده آنتی ژنA.P. C، سلول های TوB .
بنابراین هر زمان که پاسخ ایمنی خوبی بر علیه آنتی ژن وجود دارد؛ مفهوم آن می تواند این باشد که ۳ فاکتور بالا بخوبی تامین بوده است. چون پس از زالو درمانی بنظر می رسد که توان ایمنی فرد افزایش می یابد پس حداقل برقراری ۳ عامل بالا می تواند منطقی باشد!
تئوری دیگر با مروری بر خاطره ایمنی در ذهن نقش می بندد: در اثر ورود یک آنتی ژن به بدن پس از آماده سازی آن توسط APC، سلول های T و B فعال می شوند و آن را از بین می برند. پس از این که بدن از آنتی ژن پاک شد؛ طی مکانیزم های پیچیده ای از جمله تئوری بر Network تولید آنتی بادی متوقف می شود و دیگر رده سلولی Colon فعال نمی شود.
اما تعدادی از سلول هایی که در از بین بردن آن آنتی ژن نقش داشته اند؛ به سلول های خاطره ای Memory cell تبدیل می شوند.
پدیده حافظه ای در سیستم ایمنی فوق العاده مهم می باشد و با همین پدیده است که در اثر ابتلاء به بعضی از بیماری ها برای یک بار مصونیت همیشگی ایجاد می شود و یا در بسیاری از موارد، یک بار ابتلاء به یک بیماری عفونی برای مدتی چند ماه یا چند سال مصونیت ایجاد می شود.
در خیلی از موارد یک بار ابتلاء سبب می شود؛ در موارد بعدی ابتلاء به بیماری، بیماری سبک بوده و در مدت کوتاه تری بهبودی حاصل شود و ضایعات کمتری برجای بماند. این سلول های حافظه ای سبب پاسخ ایمنی بر علیه آنتی ژنی که سبب این حافظه در سیستم ایمنی شده است؛ میشود.
جالب این که این پاسخ علاوه بر این که زودتر از مرتبه اول ورود آنتی ژن به بدن ایجاد می شود؛ شدیدتر نیز می باشد و آنتی ژن با شدت بیشتر و زمان کوتاه تری از بین می رود. واکسیناسیون نیز یکی از کاربردهای معروف این پدیده است.
یکی از دلایل تلقيح دوزهای یاد آور Booster dose همین موضوع می باشد. مدت زمان مصونیت بستگی به طول عمر سلول های خاطره ای دارد که از چند هفته تا چند ماه و چند سال و گاهی تا آخرعمر است.
چون متعاقب زالو درمانی عفونت ها با شدت کمتری ایجاد می شوند و طول دوره بیماری نیز کاهش می یابد، بنظر می رسد که سیستم حافظه ای باید از مسیری معلوم یا نامعلوم، فعال شده باشد، مشخص کردن این مسیر بستگی به همت همکاران دارد.
زالو درمانی احتمالا سبب افزایش سطح Acetylcholine estrase در سیناپس های مغری می گردد؛ زیرا در صد قابل توجهی از افراد زالو درمانی شده، حتی بلافاصله پس از زالو درمانی احساس سرخوشی، سبکی و افزایش تمرکز ذهنی دارند. در اختلالات حرکتی، از جمله (Myopathy (ies نقص تولید یا عملکرد Acetylcholine در پایانه های عصبی- عضلات را مطرح کرده اند و شاید مکانیزم مکانیزم اثر زالودرمانی در درمان میوپاتی ها همان افزایش تولید استیل کولین باشد.
استیل کولین همچنین Neurotransm itter اصلی عمل در سیناپس های اختصاصی سلولهای غول پیکر سیستم مشبک Gigantocellular nucleus of reticular در Mesencephalon و پل مغزی است.
از سلول های غول پیکرفیبرهایی بسمت سطوح بالاتر مغزDiencephalonو Cortex سطوح پایین تر به داخل نخاع وارد می شوند که این فیبرهای نزولی اثر تنظیمی و تحریکی روی گانگلیونهای سمپاتیک و پاراسمپاتیک زنجیره نخاعی اعمال خواهند کرد.
اگر تحریک یا مهار فعالیت مراکز و قشر مغزی بوسیله Neurotransm itter های عصبی، هورمونی نظیر9 Endorphin ,G.A.B.A.,Acetylcholine Dopamine, Serotonin بگیرد؛ چون نیمه عمر بالایی دارند؛ احتمالا دوره های طولانی و پایداری از تحریک یا مهار را شاهد خواهید بود.
حجامت موجب افزایش ترشح Serotonin در مغز می شود؛ و چون زالو نیزمنهای اثر بزاقش در واقع حجامتی در مقیاس کوچک تر انجام میدهد؛ می توانید با مکانیزمی پیشنهادی نه چندان پیچیده زالودرمانی را هم افزاینده Serotonin بدانید! میدانید که کاهش سروتونین مغز یکی از علت های اساسی ایجاد افسردگی، اختلالات Impulsivity زود انگیختگی مثل پرخاشگری، تهاجم، تخریب، عصبانیت زودرس می باشد.
سروتونین همچنین در تنظیم خواب و مهار مسیرهای درد در نخاع نقش مهمی دارد. پس اگر مشخص شود که زالو درمانی هم باعث افزایش Serotonin میشود؛ نور امید تازه ای برای درمان این بیماری ها به دایره طب می تابد.
ضمن این که خود درد طیفی در حد کل پزشکی دارد و چه بسا در لغت، درد را مترادف بیماری بحساب می آورند، همیشه زالو درمانی باعث کاهش درد می شود.
Serotonin از طبق یک سلسله واکنش های طولانی سبب ورود کلسیم به پایانه حسی و افزایش آزاد سازی Neurotransm itterها و تشدید انتقال سیناپسی در پایانه حسی و نهایتا ایجاد رگه حافظه می گردد (تئوری حلزون Aplysia).
بدین ترتیب با توجه به نقش محوری Serotonin در حافظه مشخص می شود که زالو درمانی با مکانیزم تنظیم ترشح Serotonin، سب تشدید و تثبیت قوای حافظه در انسان می گردد. ارتباط میان نخاع، هسته های سجافی مغز و Serotonin در مهار رفلکس های درد و کاهش درد شناخته شده است.
از طرفی Endorphinهای داخلی در سیستم Cortex, Hypothalamus، Limbic، نخاع و اعصاب اتونوم نیز مشابه Serotonin در کاهش و مهار رفلکس های درد ایفای نقش می نمایند.
شاید قبول این امر که زالودرمانی واقعا درد را مهار می کند؛ نشانگر مکانیزم اثر زالودرمانی بر تمامی محورهای یاد شده باشد. اگر چنین چیزی با حجم نمونه کافی اثبات قطعی شود؛ احتمالا دیگر جایی برای مسکن های رنگ و وارنگ و حتی مورفین در قفسه های عریض و طویل داروخانه ها نماند.
صد البته فکری هم می توان برای معضل اعتیاد نمود. بطور کلی تمام اجزا و زیر مجموعه های C.N.S مثل Hypophysis, Hypothalamus، دستگاه Basal ganglia, Cortex, Midbrain, Medulla, Limbic و یک ارتباط وهماهنگی فوق العاده پیچیده و دقیق با یکدیگر دارند که به هر حال در میانجی پایه ای Serotonin و Acetylcholine دراین تبادلات دخیل هستند و زالو درمانی اگر واقعا روی میزان این دو تاثیری داشته باشد؛ قطعا دارای فواید و عوارض مفصلی خواهد بود.
مکانیزم اثر زالودرمانی دیگر که قابل بررسی است تنظيم Lipoproteinها است. حجامت سبب افزایش High density lipoprotein H.D.L در خون می گردد. همچنین حجامت سبب کاهش Low density lipoprotein L.D.L همین طور کاهش سنتز Very low density lipoprotein که پیشتاز سنتز L.D.L نیز می باشد؛ می گردد.
سطح Cholesterol و Triglycerides خون به طور معنی داری پس از حجامت در مقایسه با قبل از حجامت کاهش می یابند. با توجه به یافته های فوق و این که زالو درمانی منهای بزاقش در واقع یک حجامت مینیاتوری و در سطح کوچک می باشد تئوری های زیر را می توان محتمل دانست:
در بحث سیستم ایمنی اشاره شد که زالو درمانی احتمالا موجب افزایش تنظیم عملکرد اینترلوکین ها توسط ماکروفاژها می گردد.
اینترلوکین سبب تحریک و تشدید عملکرد Reticuloendothelial کبدی می گردد و یکی از وظایف سلول های Kupffer دریافت Triglyceride و Cholesterol و تحویل آن به سلولهای کبدی جهت سنتز پیش سازهایی مانند Steroid و Phospholipidها و یا Bilirubin conjugation و خروج صفرا از بدن در مسیر گوارش می باشد.
یکی از راههای کاهش Triglyceride وCholesterol خون افزایش عمل لیپید خواری ماکروفاژهای کبدی است که خود تحت تأثیر افزایش اینترلوکین فعال می باشند.
همچنین افزایش تعداد ماکروفاژها نیز به عملیات عمومی لیپیدخواری آنان در سراسر گردش خون کمک خواهد کرد. مسیر دیگری که مطرح شده است؛ این است که احتمالا پس از حجامت و منطق زالو درمانی، هورمونهای جنسی Estrogen,Testosterone, Progesterone افزایش می یابند و چون مصالح اولیه سنتز این هورمونها از Phospholipidها وCholesterol است؛ شاید با مصرف این مواد باعث کاهش سطوح چربی خون می شوند.
مکانیزم احتمالی تنظیم متابولیسم قند خون با زالودرمانی:
آمده است که حجامت موجب کاهش قند خون ناشتا F.B.S و کاهش هموگلوبین Alc می گردد.مسیری که می توان برای این واقعه پیشنهاد نمود این است که احتمالا حجامت و در نتیجه زالو درمانی هم تخریب ویروسی و هم تخریب با آنتی بادی سلول های β جزایر لانگرهانس در پانکراس را کاهش می دهد.
فرضیه دیگر می تواند این باشد که حجامت و در نتیجه زالو درمانی روی کاهش مقاومت Receptor انسولینی در سطح سلول های بدن اثر دارد. احتمالا در دیابت حساسیت گیرنده های انسولین سلول های بدن به انسولین کاهش پیدا می کند.
علت احتمالی این پدیده شاید بهم خوردن تعادل سیستم ایمنی بدن باشد. اگر چنین باشد احتمالا زالو درمانی با تعدیل سیستم ایمنی بدن این اختلال را کاهش می دهد. مضافا اینکه عوارض جدی و مرگ و میر Mortality rate در افراد دیابتی بیشتر ناشی از اسیدوز و تصلب شرایین Atherosclerosis ناشی از اختلال متابولیسم چربی است و مکانیزم اثر زالو درمانی از این مسیر هم ممکن است به افراد دیابتیک کمک کند.